حکایت پیرزن نخ ریس وگریه آیه الله.....
پیرزنی در قم بانخ ریسی خود، خمس وسهم امامش را نزد آیه الله العظمی حجت کوه کمری(قدس سره)می آورد، وقتی می خواست از اتاق بیرون رود عقب عقب می رفت وخیره خیره به آقا نگاه می کرد؛آقا دلیلش را پرسیدند؟
پیرزن گفت: می خواهم خوب قیافه شما را در خاطرم نگهدارم وروز قیامت شما را تحویل خدا بدهم وبگوسم: خدایا!! من جان کندم وخمس وسهم امامم را به این آقا دادم تا ازدینم حفاظت کند، حال اگر او در این راه کم گذاشته او را مواخذه کن.!
مرحوم آیه الله العظمی حجت (قدس سره)خمس رابر زمین گذاشتند وبه شدت گریه کردند.
منبع :خاطرات حجه الاسلام والمسلمین قرائتی.